|
نجوا |
paskocheh
|
Friday, September 13, 2002
اين باربا هم يه خورده ادبي بشيم
اگر پائولو كوئليو رو بشناسين مطمئنن با خوندن كتاب كيمياگر ايشون خيلي بهش علاقه مند مي شويد يك بار هم كه شده امتحان كنيد حداقل با خوندن كباب كم حجم (كيمياگر ) كتاب بسيار جذاب كه خيلي سريع شما رو به سمت نوشته هاي ديگر نوينده مي كشاند قسمتي از كتاب (ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد ) آن جايي كه در مورد يك شاعر عاشق صحبت ميكند را براي شما بازگو ميكنم پرسن ( پرسن شاعر اسلوانيايي ) در سي و چهارسالگي ، روزي به كليسايي رفت در آن جا دختر نوجوا ني به نام جوليا پريميك را ديد و سخت عاشقش شد .همچون خنياگران باستاني ، آغاز به نوشتن شعرهايش براي او كرد ،به اميد آن كه روزي با او ازدواج كند. معلوم شد جوليا دختر يك خانواده طبقه متوسط رو به بالا است ، وپس از آن برخورد در كليسا پرسن ديگر هرگز نتوانست به او نزديك شود. اما آن ملاقات ، نابترين اشعار او را خلقكرد و گرداگرد نامش ، افسانه اي عظيم ساخت. در ميدان مركزي كوچك ليوبليانا مجسمه اين شاعر ، ثابت به چيزي خيره شده است . اگر مسير نگاهش را دنبال كنيد در آن سوي مسدان ، چهره زني را مي بينيد كه بر روي ديوار سنگي حكاكي شده است . جوليا در همان خانه زندگي مي كرد . حتي پس از مرگ هم پرسن تا ابد به عشق غير ممكن خود چشم خواهد دوخت . اما اگر كمي جدي تر مبا رزه مي كرد چه ؟ آيا ما هم به اندازه كافي سعي ميكنيم بهتر كلاهمون رو قاضي كنيم ص 82و83 -پ 3 -س 1 پائولو كوئليو ( ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد ) Parand_hk@yahoo.com
Comments:
Post a Comment
|