نجوا


paskocheh
My Photo Site Zedenoor
gisgolab
kochehbaghsabz
siavashgd
pedrams
sadeghhedayatcom
botri

nafesehaftab

sangebozorg

Sepidy

hiiiva

akkasee

iranphotomuseum

photo.net

imaging-resource

LINK

LINK

LINK



 


Friday, May 02, 2003

تا کدامين لحظه می توان اينگونه بود
درد هم خوبست من نمی دانم قدر

فرياد را پشت پنجره پنهان کردن زجر است
از اين وادی به آن از وادی فکر ، گريختن زجر است

درد چيست ؟

درد لحظه در خود بودن و انديشيدن به اينکه
چرا ما نشديم که چرا من گشتم

درد اين است ، واژه هم بگريزد
درد اين است سهره از جا بپرد
يا که برگی افتد

درد اين است که ندانی چه می خواهی تو
درد خود فاصله است

درد تلخ گفتن است بی پروا
درد جستجو و نيافتن توست

درد را يافتی چيست ؟
درد چيست ؟

درد آن هنگام است که برون آيی از رويا و
ببينی اکنون

درد داستن خيالی خوش و حالی بد فرجام
درد لذت کيست ؟
آنکه می خندد به من و تو
اما
درد او خنديدن ؟

من چيستم ؟
درد

من فريادم که پس پشت هزاران پنجره پنهان گشتم

تا پرنده از جا نپرد .

بدنم خشک گشته ، ببينم چند لحظه مهر،
چند لحظه تکاپو از عشق ، چند لحظه سعی در راه

من همان کفش قديمی هستم که هزاران بار به سيلاب نخ و
سوزن سرنوشت افتادم

آخر هيچ گوشه ای افتاده
من صدای نفس و بقض گلو
من صدای خاموش هزار زنجره ام

تو که هستی ؟

همه چيز نه برای من و ما
برای همه کس ، برای همه چيز

درد چيست ؟

درد اين است که تو را ديدم و نشناختمت .
درد عطش ديدن تو يک لحظه

درد ، غفلت در هنگامه ديدن

آه چقدر نا شکرم من
که به نانی قناعت نکنم ، که به عکسی دلخوش نکنم
که به يادی شاد نگردم هر دم

من چه هستم ، دردم من
من درد آن لحظه ام که گفتی خداحافظ

من صدای عطش برگ شقايق در باد

من عطر هر محبوبه بيدار به شب که مرا می خواند و

می شنوم اما ...





Comments: Post a Comment

صفحه اصلي :: آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?          

نجوا (Archives)




نجوا


LINK
LINK
LINK
LINK
LINK
LINK
LINK



 


آرشيو


This page is powered by Blogger. Isn't yours?