|
نجوا |
paskocheh
|
Sunday, October 24, 2004
من به بودن دچار و به ماندن اثیر تو برفتن ستبر و تیزپای من به خاطره هایم دچار و اشک هایم اثیر تو بر باد فراموشی رهای رها من به تنهاییم دچار و به تیرگی شبهایم اثیر تو چابک و جست و خیز کنان رمیده ای من از کودکی هایم رها شده کودکی هایم یادم نیست تو میان کودکی ات غوطه وری هنوز بوی کوچه و قهر و شتی می دهی من اینجا حبس کرده ام دلم را برای تو و به هیچ سو نمی نگرم تو آزادی چو قاصدک به هر سو می روی و به افق دور دست خیر گشته ای من به تکرار دچار و از تغییر بیزار تو به دگرگونی عطشناک و از سکون گریزان من به غمهایم اندیشه کنان به بود و نبود تو پی یافتن شادی ها و بدنبال شور زندگی من تباه گشته ام به گناه حماقت چشمهایم تو رها گشته ای به جرات بستن چشم هایت 30-07-1383 پرند خوش نفس
Comments:
Post a Comment
|