|
نجوا |
paskocheh
|
Wednesday, December 08, 2004
سوز سردِ تو خيابون
سوز سردِ تو خيابون مخمل نم نم بارون ديدن پرنده ی خيس وحشت از مرگ تو پاييز ديگه از خاطره تو يك زخم رو سينه مونده از تموم با تو بودن حسرتم برام می مونه ديگه تو رفتی و ما رو توی تنهايی گذاشتی توی حوض خاطره هام ماهی مرده گذاشتی برای من كه دچارم دچار ِ بودن با تو ديگه سختمه ، نمی شه حتی يك نفس بی تو كشيدن ای كه اومدی و با من حرف روييدن رو گفتی چه جوری دلت اومد و من رو با خودم تنها گذاشتی اون كه از فاصله رنجور تنش از زخم تو سيره برای فرار و بی تو بودن ديگه ، دلش می خواد بميره 08/09/1383 - بامداد 11:00
Comments:
Post a Comment
|