|
نجوا |
paskocheh
|
Sunday, August 06, 2006
من
از تنهاييم خسته گشته ام از اي« شب که ستاره هايشحال سوسو زدن ندارند و مرا هواب نيز به فراسوی خيال نمی برد من خسته گشته ام از تنهاييم ميان اين همه ازدهام کوچه و سايه ها من در انتظار پرنده ام هستم هر روز در انتظار و انتظار
Comments:
Post a Comment
|