|
نجوا |
paskocheh
|
Wednesday, October 10, 2007
تمام ناتمام های همیشگی در این هستی
در اطرافم ، در هر روزه ام ، در ذهنم در ذره ذره زندگی ام مرا دچار احساس بیهودگی می کنند می دوم به سوی ِ بی سوی می آیم از سوی ِ بی سوی به کجا از کجا ؟ و هزاران سوال دیگری که همچون برگهای پاییزی زیر پایم دور و برم را گرفته اند .
Monday, October 08, 2007
همچو دریا آرامم
اما موجهای درون سینه ام به ساحل سنگی افکار می کوبدم من با چهره ای آرام همچو دریا طوفانی درونم موج گونه می کوبدم به آن ساحل سنگی اما نمی توانم آرامش رخسارم را به دلم راهی کنم تنها طوفان درونم گاهی چهره ام را در بر می گیرد گاهی زبانم را گاهی زندگی ام را ...
|