نجوا


paskocheh
My Photo Site Zedenoor
gisgolab
kochehbaghsabz
siavashgd
pedrams
sadeghhedayatcom
botri

nafesehaftab

sangebozorg

Sepidy

hiiiva

akkasee

iranphotomuseum

photo.net

imaging-resource

LINK

LINK

LINK



 


Sunday, February 23, 2003

زندگی زيباست آن هنگام که

دلی نگرفته باشد
که از مرور خاطره ها در خويش فرو نرويم
و افسوس نخوريم

زندگی زيباست آن هنگام که

لبها پر ز آواز دوباره ديدن ها باشد

زندگی زيباست آن هنگام که

که دلهامان سوی کسی دور پرپر نزند
يا که چشم هامان پر ز بقض جدايی نباشد يک دم

زندگی زيباست آن هنگام که

که ببينيم شاد است او و دگر هيچ نخواهيم ز خويش

زندگی زيباست آن هنگام که

بگوييم دگر هيچ ملالی از دوری نيست
همه نزديکند
ديگر غربتی نيست که پا بنهيم در آن وادی
و غرق غربت گرديم

زندگی زيباست آن هنگام که

بگوييم زندگی زيباست و بس ....



در آن هنگام که ديدم او
خيره بر آسمان جدايی چشم دوخته

دلم لرزيد ، دهانم خشک
زبانم بی حرف
به چشمانش من آن اوج پريدن ،
آن حس جدايی را خوانده بودم

چه تلخ است گلبرگی از گل جدا گردد




Friday, February 14, 2003

( ابری مباش )
ای که از عطر تو مبهوتم من

اينو بخونيد نظرتون رو دوست داشتيد به اين آدرس بديد mma3j@yahoo.com

من سفر کرده از دياری هستم
دياری که روزی آرزوهای خيالی خويش را در آن
جستجو می کردم

من آخرين برف نشسته بر زمين آرزوهای ديگری
هستم
که پس از من بهار خواهان دميدن است
اما بهاری پاييز گونه از برای من و لطيف
از برای ديگری

من آن برگ نارنجی رقصان در هوا هستم
رقصم از درد جدايی است و ديگری می گويد
چه زيبا
زيبا چشمان اوست که اينگونه می بيند و
زشت فکر اوست که نمی داند
هر لبخند زيبايی از شادی نيست.

من آن گنجشک پر قهوه ای پر ريخته ام
که چنگال تيز زمستان ِ عمر، در تنش فرو رفته است

ادامه داره !!!!

Friday, February 07, 2003

سلام
اميدوارم همه خوب باشن
از اينجا می خوام سايت پرشين بلاگ خودمو معرفی کنم خيلی شبيه اينجاست
اونجا نظراتتون رو می تونيد بگيد ممنون از همه شما
کوچه باغ سبز

Thursday, February 06, 2003

تـنها ماندم

تـنها ماندم،

همدمی داشتم از ديرين
حال ندارم او را
او به راهی رفته است ، من نيز در راهی
ديده ام تر گشته
وسعت فاصله ها پيرم گردانده
وسعت فاصله ها را برگهای رنگ به رنگ
پاييزی لگد شده زير پای عابران می دانند
وسعت فاصله را چلچله دريافته است
برگها می دانند رنگ جدايی چه رنگ است
چلچله هم می داند زيرا که هنگام بازگشت
مسرورانه خواهد خواند
خوش به حال چلچله ها که باز می گردند
خوش به حال برگها ،
دوباره خواهند روييد ،
بال من شکسته است پرهايم ريخته از
فرط درد اين همه فاصله ها
آن قدر اشک از ديده ام فرو ريخته ،
که از ديدن باز مانده ،
و راهم را همچو چلچله نخواهم يافت
آخر اين فاصله را بهر چه سودی آفريدند
مگر زجر از اين فزونتر نيز هست

کاش دو بال به وسعت واژه های
آفريده شده از بهر جدايی داشتم
تا به آن سو بپرم بروم تا ته فاصله ها ،
تا در رگهايم واژه هست
از بال زدن باز نايستم

او را می خواهم به قيمت چشمانم
که کور باشند در هنگام وصال
تنها هرم يک دم مرا کافی است

لمس دوباره يک دست خيس و عرق
کرده با دستانم ،
تمام فاصله ها را خواهد کشت

ای کاش مشهود می گشت بر من او
ای کاش ديده ام تر می گشت در هنگامه ديدارش
ای کاش ، ای کاش .
چه کنم تنها ماندم .
ای کاش .....



دلم از دست شقايق ها پر خون

و از اين چلچله ها که بنان می خوانند

بوسه بر باد رها خواهم کرد

که رسد بر لب معشوق خدايا امروز

داغ دل پر خون به کدامين يخ سودا خنک بايد کرد .

سپهر برای يه دوست
اگه دوست داشتيد می تونيد به اين Emailmma3j@yahoo.com نضراتتون رو بفرستيد

در کوچه های سنگ فرش قلب تو
صدای پای عابری تنها به گوش می رسد
که دور می شود و می خواهد از شهر تو
برود
و خود نخواسته ای که بماند
آنگاه که رفت محزون گشتی ز کار خويش
که ای کاش می ماند و تنها نمی ماندم

ديگر فرصت ازدست رفته است
ديگر او را نخواهی يافت
زيرا مسافر غريب ماندنش را که در چشمان
تو موج می زد ديد
او قلب تقسيم گشته تو را با ديگری ديد
او هيچ نگفت و خاموش رفت و رفت
تا به آنجا رسد که گلی پر ز عطر تو يابد
بی تو مست بويش گردد

آن مسافر را تو به خاطر داری
آن مسافر که با ديدن او ، چشمانت
به يکباره درخشيد
هيچ نگفت ، هيچ نکرد
قبل شفق رخت ببست
ترک شهَرت کرد

آنگونه که گلبرگ شقايق پرپر شد
يا که عطر گل ياس در فضا گم شد
آن مسافر که بود هيچ از خود پرسيدی







Sunday, February 02, 2003

شعر من

سکوت کرده ام اما
قلمم با شما سخن خواهد گفت
او فرياد می زند
او خواهد گفت که قلب طفلکی
دگر نايی برای زبان گشودن ندارد
او به شما خواهد گفت
شيشه عمر قلب شکسته
بندزنی که ترميمش می کرد
مرد و به خاک سپرده شد
ديگر هيچ اميدی برايش نيست
ديگر تاب نمی آورد
لبانش ترک خورده
در حسرت محبت يا ترحم
ديگر پايش
توان ايستادن در مقابل
ناملايمات را ندارد
قلبم دلش رنجيده خاطر شده



صفحه اصلي :: آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?          

نجوا (Archives)




نجوا


LINK
LINK
LINK
LINK
LINK
LINK
LINK



 


آرشيو